حامد

ساخت وبلاگ
این حامدی که میخوام ازش بنویسم کلا خانواده وفامیلای نزدیکم میشناسنش وهمه براش ارزش واحترام خاصی قایلندوموردتاییدهمه ازجمله شوهرعمه ام که کمترکسیوقبول داره بعدچهارپنج سال اونم فقط یه بارحامدودیده موردتاییدش هست واطمینان کامل داره به عالم وآدم مشکوکه بنده خدا حالا بگذریم حامدیه جوانمردواقعی هست فرزانه دوستمم میشناسدش ودرهمون باراول آشنایی فرزانه هم مثل همگان تاییدش کردتعریفهای من براساس واقعیت وحقیقت محض است این آقاحامدبچه کردستان هست وبانه مغازه دارن ومن پنج ساله مشتریشون هستم وحکم برادرروبرام داره وهمیشه هم آبجی صدام میکنه اوه راستی دوست وهمکلاسی سابقم صحراهم میشناسدش واماقسمت جالبش کجاس پریروزخواب می دیدم مابه اصراردوست برادرم مهمان خونشون بودیم من وبرادرم پدرومادرم ماداشتیم صحبت میکردیم که مادرخانواده گفت پسرم حامدبانه مغازه داره متعجب وخوشحال مشخصات حامدودادم وتاییدکردن داداشم که عاشق حامده ولی پدرم که فوت شدن حامدوندیده بود روبه پدرگفتم وهمچنین داداشم گفتم اینجاخونه حامده مااومدیم چه جالب بابام خوشحال شدودادشم گل ازگلش شکفت وهردوگفتن واقعا روبه پدرومادرحامدگفتم بهتون تبریک میگم که همچنین جوانمردی پاک تربیت کردین وتحویل جامعه دادین غذاخورده شده بودسفره داشت جمع میشد پدرش گفت چی ازحامددیدی منم ازاتفاقاتی که افتاده بودمیگفتم جالب بودبرام توخونه ترکی صحبت میکردن گفتم ببخشید شمامگه کردنیستین حامدکردی صحبت میکنه گفتن توخونه به احترام شماترکی صحبت کردیم درعالم واقعیت حامدبه کردی فارسی حدودزیاد به ترکی چینی وانگلیسی وحدودی عربی مسلط هست دراین حین حامداومدوازدیدن ماتعجب کردوخوشحال شد توخوابم آبجی میگفت وخوابی بودباحسی بسیارخوب خوشحال بودم اون لحظه خواب بودمواون خوابودیدم. 

یه باربانه یه مغازه داری ازمن بیعانه گرفت بره ازانبارجنس بیاره وقتی پول گرفت گفت بایدبیایی بریم انبارترسیدم ولی نمیخواستم تسلیم بشم گفتم باشه کیفم پیش حامده الان برمیگردم رفتم مغازشون باپسرعمه اش داشتن جنسارومیچیدن حامدروچهارپایه بود یه کم صبرکردم که چجوری بگم یهوگفتم داداش حامداینااگه کسی بخوادازفلان مغازه خریدکنه بایدبیعانه بده بعدباهاش بره انبارخودش وپسرعمه ش رنگشون پریدوسرخ شدن ازروچهارپایه پریدگفت کی همچین جسارتی میتونی به آبجی من بکنه پسرعمه ش گفت بیشرف حامدگفت دنبالم بیارفتم تامردک منوهمراه حامددیدسرخ شدوزبونش واقعاگرفت گفت آبجی من چی پسندکرده کجابایدمی اومد گفت اقاحامدنوکرتم اینجاس اوردم الان تقدیم میکنم کارتم دادم دست حامدبقیه پولوکشیدوجنسمونوتحویل گرفتیم

 

رعد و آفتاب...
ما را در سایت رعد و آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2rahebinahayat19c بازدید : 69 تاريخ : شنبه 10 فروردين 1398 ساعت: 15:26